![]() |
از کتاب گرانقدر امام شناسی ج18 به قلم: علامه فقید، نادره دوران و فرید عصر آیت الله العظمی عارفا بالله و بامرالله شیخ الطائفتین حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی افاضنا الله من برکات تربته.
فقيه معصوم نيست و رأيش ابدي نيست
در منطق شيعه، همۀ فقهاي عِظام و مجتهدين فِخام جائز الخطا هستند. هر كس
ص 220
باشد خواه سيّد مرتضي و شيخ مفيد، خواه شيخ طوسي و علاّمۀ حلّي، خواه سيّدبن طاووس و سيّد بحر العلوم.
و چون جائز الخطا ميباشند، حجيّت كلامشان انحصار به زمان حياتشان دارد. مجتهد گرچه به اقرار جميع حاضران و غائبان برفراز قلّۀ علم و تحقيق و حكمت نشسته باشد، به مجرّد موت گفتارش از حجيّت ساقط ميشود، و تقليد مردم از وي قطع ميگردد. چرا چون جائزالخطا ميباشد. شايد اين كلامش خطا باشد وليكن همين كلمۀ خطا در زمان حياتش براي مردم حجّت است چون امام معصوم وي را در زمان حيات حجّت قرار داده است. ولي به مجرّد مرگ ديگر نيابتي از جانب امام ندارد، گفتارش هم به دنبال حياتش از بين ميرود.
اما امام معصوم چنين نيست. وي كلامش عين حقّ است، متن واقع است. لهذا با مرگش، كلامش زنده است و حجيّت دارد، مانند آيات قرآن كه به جهت عصمت هميشه زندهاند.
گفتار پيغمبر و امام چه زنده باشند و چه بميرند، زنده است و حجّت است. كلام امام زمان چه حاضر باشد يا غائب، زنده است و حجّت است.
امّا گفتار و رأي و امر و فتواي آية الله خميني قدس سره اين طور نيست. او به مجرّد موت، گفتارش و فتاوايش از درجۀ اعتبار ساقط ميشود و بر عامّۀ مردم واجب است بدون درنگ به مجتهد حيّ أعلم جامع الشَّرايط رجوع كنند واز او أخذ احكام و مسائل كنند و در تحت اوامر ولائيّۀ او قرار بگيرند.
همان طور كه امر او در زمان حياتش در مورد جنگ و صلح تابع آن زمان بود همينطور فتاوي و آراء او چنين است. آيا معقول است كسي بگويد: چون وي مردي دلير و بصير و عارف به امور مردم و مسلمين بود لهذا چون امر به جنگ فرمود، اينك پس از رحلت او نيز بايد مردم پيوسته بجنگند؟!
باري، آن مرد بزرگ در منطق شيعه، معصوم نيست و مانند يكي از مجتهدين دگر جائز الخطا ميباشد و چون مُقِرّ و مُعترِف به امام زمان - عجَّلالله تعالي فرجه
ص 221
الشَّريف - است لهذا مُقرّ و معترف به وجود امام است، كه الآن زنده و غائب است. و در اين صورت چگونه ايشان لقب امام را براي خود پذيرفتند و تلقّي به حسن قبول فرمودند، و از اولين سرودي كه در فرودگاه مهرآباد طهران در پيشواز مقدمشان «خميني اي امام» قرائت شد تا آخرين لحظۀ حيات اين را پسنديدند؟!
آيا براي اين جهت بوده است كه فعلاً كه حكومت مسلمين در قبضۀ ايشان است لهذا امام مسلمين هستند. اينكه با منطق شيعه و حيات امام زمان كه بر او و بر همه سيطره و ولايت دارد جور درنميآيد.
آيا براي اين جهت بوده است كه نظريّهشان در ولايت فقيه، بعينه به مثابه ولايت امام است؟ باز هم بر فرض قبول اين نكته، عنوان امام را در برابر امام زمانبهخود دادن، و در برابر وجود آن حضرت و استمداد از فيوضات ظاهريّه و باطنيّۀ او اين معني تمام نميشود. چه منافات دارد كه: وليّ فقيه در مقدار ولايت ودر سعۀمحدودۀ امارت خويشتن به اندازۀ ولايت امام باشد ولي معذلك نائب ازاو بـاشد، نه خود او. مگر محال است نيابت نائبي به قدر قدرت منوبٌ عَنْه باشد؟!
آيا براي اين جهت بوده است كه مراد از امام همان امام به معني لغوي و مطلقپيشوا باشد، نه امام اصل؟ اين معني هم براي شخص خبير و بصير و فقيه وحكيم و متألّهي كه به همۀ امور مطّلع واز جريانات آگاه است بسيار بعيد است. مگر اين همه الفاظ عالي كه دلالت بر پيشوائي مطلق ايشان مينمود مانند رهبر كبيرانقلاب، بنياد گذارندۀ جمهوري اسلامي ايران، راقيترين مقام و مسند اجتهاد و ولايت، و امثال ذلك قحط بود كه لفظ امام از ميان اين همه عناوين انتخاب گردد؟!
بالجمله ما تا به حال از سرِّ و حقيقت اين مطلب سر درنياوردهايم. ولي چون در مقام بيان و معرِّفي مكتب شيعه ميباشيم، نميتوانيم از اين مطلب درگذريم و آن را ناديده بگيريم.
ص 222
حالا از إطلاق لفظ امام در زمان حيات آن مرحوم گذشته، بعد از ممات نيز ميخواهند از اين لقب سوء استفاده كنند، و به گفتار وي أبديّت ببخشند و فتاوي و آراء او را جاوداني كنند.
اين طرز مشي، غلط است. آري در جرأت و بلندي همّت و استقلال فكر و از خود گذشتگي و نهايتنگري و امثالها هر چه بخواهند بگويند و بنويسند كم است. او - رحمة الله عليه - حقّاً و حقيقةً در اين امور اسوه و الگو بود، اما مثلاً در بازي شطرنج و آزادي موسيقي مبتذلانه كه صدا و سيما پخش مينمود و أمثالهما ديگر نميتوان به فتواي او ابديّت بخشيد. اين سَدِّ باب اجتهاد ميگردد، و مانند سنّيها بالاخرة سر از وهّابيگري درميآورد. «آية الله خميني» جائزالخطا بود. در فتوايش صحيح و سقيم وجود دارد. در صحيحش مأجور و در سقيمش امره الي الله. ما را توان آن نيست كه به فتواي وي ابديّت بخشيم، و مانند رأي امام صادق علیه السلام كه معادل كتاب است تا روز قيامت بر آن استناد كنيم.
ما با آن مرحوم، سوابقي بس نيكو و درخشان داشتيم و در حيات او از ارائۀ طريق و نصيحت به ائمّۀ مسلمين دريغ ننموديم، و در ممات او به ديدۀ إعجاب نگريسته، و طلب عفو و غفران، و دعاي خير دربارهاش مينمائيم و در قنوت نمازهايمان ميگوئيم:
رَبَّنَا اغْفِرْلَنَا وَ لاءخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالإيمَانِ وَ لَاتَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلاًّ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إنَّكَ رَوُفٌ رَحِيمٌ.[16]
«بار پروردگارا بيامرز ما را و بيامرز برادران ما را: آنان كه در ايمان بر ما سبقت گرفتند، و دربارۀ مومنين در دل ما غِلّ و كدورتي قرار مده! بارپروردگارا حقّاً و حقيقةً تو رئوف و مهربان هستي.»
حقير نه براي عدم تواضع به مقام منيع ايشان، بلكه به جهت حفظ آداب مكتب
ص 223
و مذهب، تا به حال در مجالس و محافل به حضرت ايشان امام نگفتهام. و فقط در سه نامه كه به محضرشان نگاشتهام با آنكه هر سه سرشار از ألقاب لايقۀ ايشان بود معذلك گفتند: اگر خصوص لفظ «امام» ضميمه نشود اُصولاً نامه را نميپذيرند، فلهذا در آن سه نامه عنوان امام هم ضميمه گرديد.[17]
حقير پس از ارتحال ايشان در همان بَدْوِ أيَّام سوگواري بود كه براي أعزّه و أحبّۀ از طلاّب مشهد مطالبي را در روابط عظيم و خطير با حضرت ايشان در بنيادگذاري حكومت اسلام در شش مجلس به طور درس بيان كردم، و سپس به نام وظيفۀ فرد مسلمان در احياي حكومت اسلام منتشر گرديد.
در اين كتاب با نهايت تجليل و تكريم و تعظيم از مواضع حساس ايشان، نه تنها نام امام ذكر نشده است بلكه بعضاً نيز اشاره به بعضي از اشتباهاتشان در مسير اين راه كه ما با هم از قديم الايَّام داشتهايم گرديده است.
البتّه مقصود، بيان اشتباه و خطا نبوده است، بلكه بيان تاريخ بوده است. چون سلسلۀ اين دروس به صورت يك جريان متّصل تاريخي بازگو شده است طبعاً بيان بعضي از تعبيرات مستلزم اين معني ميشده است.
در بدو امر يك نسخه براي حضرت آيةالله خامنهاي فرستادم چون شنيده
ص 224
بودم ايشان انتظار مطالعه اين كتاب را دارند، و نيز نسخههاي عديدهاي براي دوستان و مشتاقانِ فهميدنِ وظيفه بعد از ارتحال آن بزرگ كه از آشنايان بودند ارسالگرديد. و در ضمن يك نسخه براي يكي از ارحام قريب كه داراي مقام علمياست و در كوران قبل از انقلاب براي ايجاد حكومت اسلام با ما صميمانه فداكاري ميكرد، و در تمام مدّت دوران انقلاب نيز پيشگام در وضع حجر اساس انقلاب و رفع آفات و عاهات آن بوده و تصدّي شئون دولتي و احياناً تدريس و تعليم و تربيت را داشته است و در زمان حاضر جزو اعضاي مجلس شوراي اسلامي است فرستادم.
البتّه اين كتاب شايد به نظر بعضي كه فقط از يك دريچه مينگرند، درست و صحيح نبوده است و در تلفن بالاخصّ دو نفر از دوستان و أحبّه و أعزّۀ از أعلام شيرازي ما گلايههائي داشتند، و مجموعاً براي برخي سوال انگيز بود كه انتشار اين كتاب بلافاصله پس از ارتحال آن قائد و پيشواي مسلمين به چه داعيهاي صورت گرفته است؟ ولي افراد آشنا با حقير، و با روحيّه و مَمشاي حقير همه ميدانستند كه صرفاً بيان تاريخ صحيح است، و بيان وظيفۀ فعليّۀ عامّۀ مردم در طرز عمل پس از اين جريان مولم و ضايعۀ اسفناك.
آن خويشاوند محترم به زودي نامهاي در نقاط ضعف و اشكالاتي كه به نظر رسيده بود در ضمن تجليل از اصل كتاب ارسال نمود، و حقير هم در همان ايَّام پاسخ نوشتم.
اينك چون اصل نامه و پاسخ جنبۀ خصوصي ندارد بلكه اشكال و دفع اشكالي است كه بايد مورد نظر قرار گيرد و براي عموم مانند اصل «كتاب وظيفه» مورد مطالعه بايد بوده باشد، و در عين حال در پاسخ تلفني آن دو عالم بزرگوار شيرازي حقير به تصوير همين پاسخ و ارسال آن اكتفا كردم، بنابر اين مناسب است متن نامه و متن پاسخ را بدون اندك تغيير در اينجا نقل نمائيم:
ادامه در پست بعدی
منبع: امام شناسی ج18 صص 220الی 224
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: مطالب و مباحث دینی و مذهبی، ،
:: برچسبها: قول فقیه ابدی نیست, امام, فقط به امام معصوم امام میگیم, خمینی ره, بنیادگذار انقلاب و جمهوری اسلامی ایران آیت الله خمینی ره, دهه فجر, انقلاب اسلامی, ایران, آیت الله خامنه ای مد ظلّه, ,

